نگرش من و..........

*«محمد بن راشد آل مکتوم» حاکم دبی و نویسنده کتاب «نگرش من و چالشهای برتری» در مقدمه ترجمه فارسی کتاب خود چنین می گوید:*

بسیار خوشحالم که امروز این کتاب به زبان شیوای فارسی ترجمه شده است تا ایرانیان این ملت بزرگ و بافرهنگ، این همسایگان قدیمی و دیرآشنا و نیز همه فارسی زبانان –مردم تاجیکستان و افغانستان- بتوانند آن را بخوانند و بهره ببرند.

و امیدوارم و از خداوند بزرگ مسئلت می کنم ترجمه این کتاب سبب همدلی و تفاهم هرچه بیشتر میان دو ملت ایران و امارات متحده عربی باشد.»‌

اکنون بخشی هایی از کتاب ارزشمند فوق را مرور می کنیم:

احساس معصومیت سبب می شود که رهبر فکر کند که هیچ گاه اشتباه نمی کند و حق همیشه با اوست. هرگاه انسان به چنین حالتی رسید به قهقرا می افتد و خود و امتش را به سمت پرتگاهی عمیق می برد. بنگرید که مدعیان معصومیت در جهان عرب، ما را به کجا رساندند و بنگرید که «معصومان» در دیگر مناطق جهان، خود و ملت های خود را به کجا کشاندند.

ما می خواهیم که دبی برترین شهر تجاری، گردشگری و خدمات در قرن بیست و یکم باشد. آری ما می توانیم زیرساخت پیشرفته و محیط الگوی مناسب برای ایفای این نقش را فراهم و پی ریزی کنیم.

تجربه ما در امارات به ما یاد داد که فرق میان حکومت موفق و ناموفق گهگاه همان است که اولی دشواری ها را از سر راه مردمش بر می دارد و دومی بر سر راه مردمش قرار می دهد.

یک بار به نزد پدرم رفتم و گفتم که نشریه ها درباره ما مطالب دروغ می نویسند. آنها درباره دبی چیزهایی می نویسند که درست نیست. پس از آن پیشنهاد کردم که جلوی آنها را بگیرد. اما او مرا آرام کرد و گفت: بهتر این است که همچنان به آنها اجازه فعالیت بدهی؛ چراکه اگر چیزهایی که درباره ما می نویسند، درست باشد، ما سزاوار انتقاد هستیم و حقمان است و اگر دروغ باشد، کسی آن را قبول نمی کند. پاسخی نداشتم؛ قانع از نزدش بیرون رفتم و پس از آن هیچ گاه خواستار لغو امتیاز نشریه ای نشدم.

هر کس از این شهر [دبی] دیدن کند فورا در می یابد که اینجا با دیگر جاها تفاوت دارد. او از زمان فرود هواپیمایش و تا زمانی که آنجا را ترک می کند برترین خدمات را می بیند. نگاه اول در ذهن مردم یک تاثیر دائمی از خود بر جای می گذارد. بنابرین استقبال خوب، مهمانداری خوب و یاری رسانی بسیار مهم است.

در دبی خیابان ها تمیز، ساختمان هایی زیبا و باغ هایی که سازمان دهی آنها فوق العاده است، وجود دارد. ما به مردم نمی گوییم چه بپوشند، هنگامی که درون زیبا باشد، برون نیز خود را همساز می کند. کسانی که قدر برتری را می دانند و ارج می نهند، نوعی آراستگی و برازندگی و توجه به ظاهر و رفتار در آنها وجود دارد.

یکی دیگر از صفات برتری دبی، احترام گذاشتن به ادیان و اعتقادات دیگران است. این امر به این خاطر است که دیگران به دین و اعتقادات ما احترام بگذارند.

ما اگر در سال ۱۹۷۷ به مردم می گفتیم که می خواهیم به چین و آمریکا ملحق شویم و چیزی بسازیم که انسان بتواند آن را از روی کره ماه ببیند، چه بسا می گفتند: خواب ببینید ای عرب ها؛ زیرا ارزان تر از حرف مفت فقط خواب دیدن است! دو سال بعد دبی ساخت بندر جبل علی را که ۶۷ اسکله داشت به پایان رساند و پس از آن بزرگ ترین پروژه مسکونی سیاحتی جهان یعنی پروژه جزایر نخل ساخته شد. [که از کره ماه دیده می شوند]

میان دین و مدرنیسم و یا میان دینمان و آنچه تمدن سالم ارائه می کند، هیچ نوع تناقضی نمی بینیم. از این رو هرگز برای دنیایمان از دینمان هزینه نمی کنیم زیرا در این صورت هم دینمان را از دست خواهیم داد و هم دنیایمان را!

من زمانی که رهبری می کنم، رهبر هستم؛ زمانی که بر پشت اسب نیکو هستم، شهسوارم؛ زمانی که شعر می نویسم، شاعرم و زمانی که در جلسه ای یا دیداری با دیگر هموطنانم هستم، شهروندی عادی هستم. خواسته هایم از دنیا اندک است و هرجا می روم، اتومبیلم، سجاده نمازم، ظرف آب و چه بسا ابزار صید، شغل، دلمشغولی ها و نگرشم را با خود همراه دارم.

«هرچند این کتاب را من خطاب به امت عربی و به ویژه برای مردم خودم در امارات متحده عربی نوشته ام اما همیشه علاقه مند بودم که همه مردم دنیا تا جایی که ممکن است به این کتاب دسترسی داشته باشند و آن را بخوانند و بدانند که در این گوشه عالم، در کناره خلیجی کوچک که روزگاری شاهد نبرد سهمگین نیاکان دلیر ما با دریای خروشان برای صید مروارید بوده است، راهبرانی با فکری روشن و نیتی پاک و عزمی راسخ و همتی بلند با همراهی مردمی سخت کوش و غیرتمند چگونه توانسته اند کمترین داشته های طبیعی را با بیشترین اندیشه ها و تدابیر درست و برترین علوم و فن آوری نوین دنیا و نیز گران ترین تجربیات دیگران تلفیق کرده و موفق به خلق دنیای جدید و متفاوتی شوند که امروز آرزوی هر انسانی در این کره خاکی است.

حرکت کنیم تا سلامتی وتندرستی ما بماند

هرکس راه رفتن را ترک کند، سلامتی او را رها می کند (چون پوست اسید لپتونیک ترشح می کند) هورمون تنبلی.

چرا باید پیاده روی کنیم؟
از همه می خواهم جواب را بخوانند.
1- برای مبارزه با استرس، فشارهای روانی... پیاده روی می کنیم.
2- برای کاهش وزن پیاده روی می کنیم
3 - برای درمان دیابت، کلسترول...
4- پیاده روی می کنیم تا عملکرد کلیه، کبد، چشم...
5- برای انرژی بخشیدن به عمل قلب و کاهش سختی رگ ها راه می رویم.
6- برای جلوگیری از التهاب روده بزرگ و اختلالات گوارشی پیاده روی می کنیم.
7- راه می رویم تا سیستم ایمنی خود را فعال کنیم
8 - برای فعال کردن ماهیچه ها، استخوان ها و تقویت سلامت خود راه می رویم.
هر عنصر فوق الذکر شایسته جلسات پیاده روی است. پزشکان و کارشناسان اتفاق نظر دارند که راه رفتن دارویی است که همه این بیماری ها را درمان می کند.
پزشکان همچنان تایید می کنند که:
■پیاده روی نقش بسیار مهمی در درمان تمامی بیماری های ارگانیک، روانی، روان تنی ایفا می کند و اگر دارویی به اندازه پیاده روی در بازار وجود داشت، پزشکان آن را در تمام نسخه ها تجویز می کردند. پیاده روی یک درمان موثر و رایگان است، اما متأسفانه بیماران همچنان تمایلی به استفاده از آن ندارند.
یکی از پزشکان برجسته این جمله زیبا را بیان می‌کند: «اگر در اطراف هر بیمارستان زمین ورزشی ایجاد می‌شد و بیماران در آن پیاده‌روی می‌کردند، نیمی از بیماران در آنجا اینترن نمی‌شوند و نیمی از بیماران به طور قطعی آنها را ترک می‌کنند.
خداوند ما را آفریده که راه برویم. اما ما به صندلی ها میخکوب شده ایم. وقتی بیماری ها به ما هجوم می آورند، به جای اینکه ما را وادار به راه رفتن کنند، ما را روی ملحفه های سفید پخش می کنند.

🌈خوشبختی یعنی این !*

هنگامی که مجری رادیو در یک مصاحبه ی تلفنی، از میلیاردر نیجریایی آقای «فیمی اوتولا» (Femi Otedola)پرسید :

«*آقا چیزی به یاد می‌آورید که شما را به یک مرد شاد در زندگی تبدیل کرده باشد؟»*

او گفت: «*من چهار مرحله از زندگی شاد را پشت سر گذاشته‌ام و بالاخره معنای سعادت حقیقی را درک کرده‌ام.*

🔺اولین مرحله جمع‌آوری ثروت و امکانات بود. اما در این مرحله آن سعادتی را که می‌خواستم به دست نیاوردم.

🔺سپس مرحله دوم جمع آوری اشیاء و لوازم قیمتی آغاز شد اما متوجه شدم که اثر این چیزها هم موقتی است و درخشش چیزهای با ارزش زیاد دوام نمی آورد.

🔺سپس مرحله ی سوم، یعنی مرحله ی دریافت پروژه های بزرگ فرا رسید. این زمانی بود که من ۹۵ درصد از عرضه دیزل در نیجریه و آفریقا را در اختیار داشتم. من همچنین بزرگترین
مالک کشتی تجاری در آفریقا و آسیا بودم. اماحتی اینجا هم به خوشبختی که تصور می‌کردم نرسیدم.

🔺مرحله چهارم زمانی بود که یکی از دوستانم از من خواست برای چند کودک معلول ویلچر بخرم. فقط حدود ۲۰۰ بچه.
به درخواست دوستم، بلافاصله ویلچرها را خریدم و دوستم اصرار کرد که با او بروم و ویلچرها را به بچه ها بدهم.
من آماده شدم و با او رفتم.
آنجا با دست خودم این ویلچرها را به این بچه ها دادم.

*من درخشش عجیب از شادمانی را درچهره این بچه‌ها دیدم.*

تمام آن‌ها را دیدم که روی ویلچرها نشسته اند، به اطراف می‌چرخند و تفریح می‌کنند. انگار در جایی به پیک نیک آمده بودند و برندۀ لاتاری شده باشند.

*آنوقت شادی واقعی را در درونم احساس کردم و زمانی که تصمیم گرفتم آنجا را ترک کنم،*

یکی از بچه‌ها پاهایم را گرفت.

سعی کردم به آرامی پاهایم را آزاد کنم اما کودک به صورتم خیره شد و پاهایم را محکم گرفت.
خم شدم و از این بچه پرسیدم :

*چیز دیگری لازم داری؟*

پاسخی که این کودک به من داد
نه تنها باعث خوشحالی من شد؛ بلکه نگرش من را به زندگی عوض کرد. این کودک گفت :

می‌خواهم چهره تو را به یاد بیاورم تا وقتی در بهشت با تو مواجه شدم، تو را بشناسم و بار دیگر از تو تشکر کنم.

"خوشبختی چیزی جز آرامش نیست"

تاریخ ۷۰۰۰ ساله ایران]

در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ...
او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت.

و اما در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛
تاجري تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ...

یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟
کفاش گفت روزی سه درهم
تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت:
بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است!
برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ...

کفاش شوڪه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت.
آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...!

از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن كیسه ی زر ...

تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت،
کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت:
بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده.

"خوشبختی چیزی جز آرامش نیست"


@IranAncient

در پاسداشت دوستي

از بزرگي پرسيدند چگونه توان از دوستي بريدن ؟

گفت : احوالش نپرسيدن ، بديدارش نرفتن و از او چيزي نخواستن .

شعر زیبا درباره دوست از احمد شهنا

دل بسته ام از همه عالم بروی دوست
وز هر چه فارغیم،بجز گفتگوی دوست
ما را زمانه دل نفریبد بهیچ روی
الا بموی دلکش و روی نکوی دوست
باغ بهشت کاینهمه وصفش کنند نیست
جز جلوه ای ز صحن مصفای کوی دوست
گلهای باغ با همه شادابی و نشاط
خار آیدم بدیده نبینم چو روی دوست
یک موی یار خویش به عالم نمیدهم
ما بسته ایم رشته جان را بموی دوست
بر ما غم زمانه ز هر سو که رو کند
مائیم و روی دل بهمه حال سوی دوست
ما جز رضای دوست تمنا نمیکنیم
چون آرزوی ماست همه آرزوی دوست

شعر دوست از حافظ شیرازی

نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت
نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
عمری ز پی مراد ضایع دارم
وز دور فلک چیست که نافع دارم
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم
شد دشمن من وه که چه طالع دارم

بيست نكته براي موفقيت يك مدير

۱. هرگز تسلیم نشوید

این توصیه‌ای کلیشه‌ای است، اما بهترین چیزی است که می‌توانم به شما بگویم. کارآفرینی برای افرادی که مصمم نیستند و سخت کوشی به خرج نمی‌دهند، اصلا مناسب نیست. کارآفرینی برای افرادی مناسب است که توانایی‌ها، ایده‌ها و اعضای گروه‌شان را باور دارند. رهاکردن یک پروژه، چه کوچک باشد و چه بزرگ، نه‌تنها برای خودتان، بلکه برای کسانی که رهبری آنها را برعهده دارید نیز زیان‌بار است.



۲. اطرافیان شما همه‌ی دارایی‌تان هستند

اگر کارمندان و همکاران شایسته‌ای نداشته باشید، اجرای یک ایده‌ی خوب صدها برابر دشوارتر می‌شود. بهترین افراد ممکن را برای اجرای پروژه‌تان پیدا کنید و بعد همه‌ی تلاش‌تان را به‌کار بگیرید تا آنها را نزد خود نگه دارید.



۳. هم رهبر باشید و هم شاگرد

در موفق‌ترین ارتباطات حرفه‌ای، افراد از احترام متقابل برخوردارند و همواره در حال یادگیری هستند. به‌عنوان یک رهبر ممکن است وظیفه‌ی شما این باشد که توانایی‌ها و دانش گروه‌تان را افزایش بدهید، اما باید به همان اندازه از آنها نیز چیز‌هایی یاد بگیرید.

۴. قوی باشید نه خونسرد

مردم رهبرانی را که اعتمادبه‌نفس رهبری و به خودشان باور ندارند، به‌سختی باور می‌کنند. حتی در زمان‌های بی‌ثباتی تلاش کنید مثبت اندیش و با اعتماد به نفس باقی بمانید. داشتن شک‌وتردید در انتخاب‌ها و اعمالی که انجام می‌دهید، نه‌تنها روی نگرش خودتان تأثیر منفی می‌گذارد بلکه نگرش اعضای تیم‌تان را نیز خراب می‌کند.



۵. یک کسب‌وکار در حال رشد، به افراد در حال رشد نیاز دارد

تقریبا همه‌ی افراد در حال رشد هستند اما یک تجربه‌ی حرفه‌ای مثبت نه‌تنها شامل توسعه می‌شود بلکه رویکرد مثبت به رشد و یادگیری نیز لازم دارد. از اشتباهات کوچک چشم‌پوشی کنید و تلاش کنید به اعضای گروه‌تان درس بدهید نه اینکه آنها را به‌خاطر خطاهایشان سرزنش کنید. به افرادتان فرصت یادگیری بدهید تا به اشخاص بهتری تبدیل شوند. توجه داشته باشید که شاید شما رهبر خوبی باشید اما همیشه می‌توانید به رهبر بهتری تبدیل شوید.



۶. شکست یک واقعیت است؛ با آن کنار بیایید

هیچ کسب‌وکاری را به‌یاد نمی‌آورم که در دوره‌ای شکست نخورده باشد. به جای اینکه شکست‌های دیگران را مطالعه کنید، به آن همچون تجربه‌ای برای یادگیری و فرصتی برای رشد نگاه کنید. دست‌کم به این دلیل که افراد شکست‌خورده‌ی زیادی را دیده‌اید، پروژه‌تان را رها نکنید.

۷. مدیریت افراد در دوران تغییر سخت‌ترین کار شماست

در تغییرات فردی و محیطی، افراد شما دوران سختی به‌منظور مطابقت با محیط خواهند داشت. صبور باشید و توجه داشته باشید که کسب‌وکارتان هنوز نیازمند سرسختی شماست. انعطاف‌پذیر باشید اما به هر چیزی تن در ندهید. یافتن روشی برای حفظ تعادل میان این موارد یکی از سخت‌ترین کارهایی است که تاکنون برعهده داشته‌اید.

۸. یک ماهی بزرگ در برکه‌ای کوچک شانس بیشتری برای موفقیت دارد

اگر به‌اندازه‌ی کافی قدرت نداشته باشید نمی‌تواند جمعیت زیادی را مدیریت کنید. پس شرایط را برعکس کنید. مسئولیت گروهی که توان مدیریتش را ندارید، برعهده نگیرید و اقتدار خود را همراه با احترام به دیگران حفظ کنید.

۹. در یک چیز بهترین باشید و پس از آن به‌دنبال گسترش توانایی‌هایتان بروید

ترجیح می‌دهید که در یک چیز بهترین باشید یا در زمینه‌های مختلف عملکرد متوسطی داشته باشید؟ احتمالا مورد اول بهتر است. زمانی‌که کار خود را تازه شروع کرده‌اید، تلاش کنید کسب‌وکارتان در یک حوزه‌ی خاص بهترین باشد. پس از اینکه در آن حوزه، بهترین عملکرد را داشتید می‌توانید وارد حوزه‌های دیگر شوید.

۱۰. برای موفقیت در سطح ملی باید گروه بسیار خوبی داشته باشید

رقابت در سطح ملی بسیار شدید است و استعداد حرف اول را می‌زند. ممکن است بتوانید با یک گروه درجه‌ی دو در شهر خودتان عملکرد خوبی داشته باشید اما در سطح ملی موفقیت چندانی نصیب‌تان نمی‌شود. درنتیجه لازم است انرژی کافی بگذارید و یک گروه عالی ایجاد کنید که در آن استعدادها، شخصیت‌ها و تمایلات مختلف وجود داشته باشد اما یک هدف مشترک را دنبال کنند.



۱۱. افراد و فعالیت‌هایی را که جلوی رشد شما را می‌گیرند، سریع رها کنید

هیچ دلیلی ندارد که افراد و پروژه‌هایی را که مانع پیشرفت کسب‌وکار شما می‌شوند حفظ کنید. اگر گرایش و توانایی‌هایی یکی از افراد مناسب نیست و نمی‌توان آن را اصلاح کرد، بگذارید از کسب‌وکار شما خارج شود. همچنین فعالیت‌هایی را که مناسب کسب‌وکارتان نیستند، رها کنید.

۱۲. فروتن باشید

خودخواهی را با رهبری اشتباه نگیرید. قدرتمندی برای موفقیت کلیدی است اما زورگویی نه. فروتنی پیشه کنید و رهبری باشید که افراد با رضایت و خوشحالی از او پیروی می‌کنند.

۱۳. برای جلب اعتماد دیگران، مدیری تلاشگر باشید

رهبری فوق‌العاده تنها این نیست که روی صندلی خود بنشینید و دستور بدهید. بلکه یک رهبر خوب درگیر کار می‌شود و ذهنش را هوشیار نگه می‌دارد. درواقع شما باید سخت‌کوش‌ترین فرد درون سازمان‌تان باشید. به این ترتیب به کارمندان‌تان نشان می‌دهید که کار کردن در شرکت شما چگونه است و می‌توانید یک رهبر کارآمد و مؤثر باشید و رابطه‌ی بهتری با اعضای گروه‌تان داشته باشید.



۱۴. پیش از آغاز فعالیت‌هایتان به‌خوبی درباره‌ی آنها فکر کنید

زمانی‌که بدون آمادگی کافی وارد فعالیتی می‌شوید، گروه‌تان را نیز با خودتان به درون آن می‌کشید. پیش از برداشتن اولین قدم مطمئن شوید که خودتان و تیم‌تان را وارد کاری نمی‌کنید که توان انجامش را ندارید. بهتر است با احتیاط بیشتری کار کنید تا اینکه در آینده پشیمان شوید.



۱۵. حریص نباشید

شاید این نکته بدیهی به‌نظر برسد، اما رهبران بسیار زیادی بوده‌اند که اجازه داده‌اند حرص کنترل آنها را دردست بگیرد. هنگام صحبت درباره‌ی پول، قدرت و منابع حریص نباشید. همچنین مسئولیت گروه بزرگی را که از مدیریتش ناتوانید، نپذیرید. به‌عنوان فردی حرفه‌ای حریص‌بودن برای‌تان چندان جذاب نیست و در درازمدت نیز به کسب‌وکارتان آسیب می‌زند. درعوض برای اشتراک آموخته‌هایتان از کسب‌وکار تلاش کنید و از چیزهایی که در اختیار دارید، برای برقراری ارتباطات بهتر با دیگران بهره ببرید.

۱۶. اجازه ندهید دیگران کار شما را خراب کنند

مسئولیت پیروزی و شکست کارهایتان را خودتان برعهده بگیرید. زمانی که قرار بر شکست شماست، بهتر است با تصمیم خودتان شکست بخورید. به‌خاطر شکست‌تان دیگران را سرزنش نکنید، بلکه خودتان پاسخ‌گو باشید.



۱۷. اگر احساس می‌کنید کسی از کار با شما سود می‌برد احتمالا احساس‌تان درست است

بسیار ساده است؛ اگر کسی به شما لطفی می‌کند و در ازای آن از شما درخواستی ندارد، معامله با او را متوقف نکنید و رابطه‌ی دوطرفه‌تان را حفظ کنید. چراکه به احتمال زیاد شما کسی هستید که می‌توانید به او سود برسانید. همچنین اگر متوقف‌کردن کار با او به نفع گروه و شرکت‌تان است، از قطع همکاری با او ترسی نداشته باشید.

۱۸. با توجه به شرایط، مدیرعاملی منحصربه‌فرد باشید

سازمان‌های مختلف به مدیرعامل‌های مختلفی نیاز دارند. سبک های رهبری به اندازه‌ی سازمان، گروه، اهداف و صنعت بستگی دارند. اگر می‌بینید که یک مدیر عالی به شیوه‌‌ای متفاوت از شما رهبری می‌کند نگران نشوید، احتمالا شرایط کاری شما با او کاملا متفاوت است.

۱۹. ساختن، بهبود بخشیدن و اشتراک چشم‌اندازتان بسیار مهم است

با رشد شرکت‌تان باید چشم‌انداز شما نیز رشد کند. اجازه ندهید خودتان و گروه‌تان به اهداف ایستایی که پیش‌ از این به آنها دست پیدا کرده‌اید، راضی شوید. اجازه‌ی توسعه‌ی چشم‌اندازتان را بدهید و آن را با افرادی خاص درمیان بگذارید.

۲۰. مثبت باشید

مسیر پیش روی شما پستی و بلندی‌های بسیاری دارد. هیچ‌کس دوست ندارد از رهبری بداخلاق پیروی کند، درنتیجه، بدون توجه به موانع موجود در سر راه‌تان مثبت باشید و همیشه لبخند بزنید.

ممکن است رهبری عالی یا مدیری فوق‌العاده باشید اما احتمالا هر دوی آنها نیستید. زمان تجربه‌ی کارآفرینی، می‌آموزید که چگونه گروه‌هایتان را به‌خوبی مدیریت و رهبری کنید. اما لازم نیست مانند من ۱۸ سال صبر کنید تا این مهارت‌ها را بیاموزید.

در دايره ي دوست

چه گویم کز فراقت چونم ای دوست

جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

به زیر پای خود کردی سرم پست

رساندی پایه بر گردونم ای دوست

میان رهروان بودم فسانه

ز ره بردی به یک افسونم ای دوست

چنان از لعل میگون تو مستم

که فارغ از می گلگونم ای دوست

ز نقد عشق اگر خالی بود جیب

چه سود از گنج افریدونم ای دوست

کمم در حشمت و جاه از سگانت

ولیکن در وفا افزونم ای دوست

مگو جامی سگ این آستان نیست

مکن زین دایره بیرونم ای دوست

مرا گويي

مرا گویی که چونی؟ چونم ای دوست
جگر پر درد و دل پر خونم ای دوست

حدیث عاشقی بر من رها کن
تو لیلی شو،که من مجنونم ای دوست

بفریادم ز تو، هر روز، فریاد
از این فریاد روز افزونم ای دوست

شنیدم عاشقان را می نوازی
مگر من زان میان بیرونم ای دوست؟

تو گفتی: گر بیفتی گیرمت دست
از این افتاده تر کاکنونم ای دوست؟

غزلهای نظامی بر تو خواندم
نگیرد در تو هیچ افسونم ای دوست

نظامی گنجه ای (گنجوی)